ولی من کاملا معتقدم به شانس چرا که مشاهداتم آن را تایید می کند. حداقل از لحاظ مسائل کاری و شغلی.
فکر کن طرف یه لیسانس در پیت دارد از دانشگاه آزاد قزوین مال ده دوازده سال پیش ، یعنی اون زمانی که دانشگاه ۴۰ نفر می خواسته ۲۰ نفر همش شرکت می کردند و هر خنگی شرکت می کرد قبول می شد بعد هیچ امتیاز خاصی هم ندارد هیچ نه دانش آی تی خاصی نه دانش زبان آنچنانی و نه لهجه آنچنانی و نه حتی طالاعات به روز در مورد دنیای بیزینس. فقط یک شانس خدا که باعث می شود تو یک شرکت خوب اسم و رسم دار سر در بیاورد و با زیر آب زدن و روابط خاص یهویی بشود مدیر فروش . بعد چون این شرکت اسم و رسم دار است و کارمندهایش رو تو بازار کار رو هوا می زنند و واقعا نمی دونم چی؟ یعنی همون چیزی که من بهش می گویم شانس ، یهویی به عنوان مدیر عامل تو یک شرکت خفن که نمایندگی یک شرکت آرایشی بهداشتی تو ایرانه که البته خانوادگی هم هست ، این آدم رو استخدام می کنند .
با چه شرایطی؟
حقوق ۷ ملیون تومن ، واگذاری ۱۰٪ سهام شرکت در ابتدا، پاداش نمی دونم چند درصد (اطلاعات دریافتی ناقص بوده) روی سود سالانه شرکت به علاوه یک عدد ماشین در حد ۶۰ الی ۷۰ ملیون تومن برای خود ایشون از اول کار.
خداییش به این چی می گویند جز شانس باد آورده؟ هان چی می گویند ؟ من موندم واقعا تو کار خدا.
حالا هی بروید درس بخوانید و یا بچه هایتان را به درس خواندن تشویق کنید. طرف زن هم نیست که بگوییم حوری بوده و چشمشون گرفته.
یه آقای چهل ساله از هر لحاظ معمولی یه خورده زرنگ و موذی و آب زیر کاه.
فکر کنم اگر یکی از همکارهایم از این جا رد شود سریعا من را شناسایی کند با این اطلاعاتی که اینجا دارم رو می کنم. جهنم.