سرچشمه استحمار مردم و واكنش طبيعي فرصت طلبان مستكبر مترفوتراشيده شدن خائنين
در اين دو بخش خطاب ما تمامي سكولاريستها بطور اعم و اقليت روحاني نماي انگشت شمار و اندكي هستند كه با وجود اندك بودن و جدا بودن از مردم خواسته ، ناخواسته در اختيار امپرياليستها و سلاطين جابر طاغوت واحزاب سکولارمرتد قرار گرفته و بصورت وعاظ السلاطين در آمده اند اين گروه كمتر ازیک صدم درصد جامعة مبلغين را تشكيل و حسابشان طبق فرمان قرآن با مبارزين پيشرو جداست).
عادت كردن به تفكر بزرگترين نياز جامعه جهت هرگونه تغيير و تحولي است. براي اينكه هر كار ديني، پژوهشي، علمي، ورزشي و ….. و اساساً هر عملي ارزشمند شود بايد از انديشه و تفكري مناسب وكافي سرچشمه بگيرد. كه متاسفانه مدتهاست جامعة اسلامي ، قدرت انديشيدن از آن گرفته شده است. و لو واقعيت آن ايمان يك حقيقت مسلم هم باشد ، وقتي وارد ذهن و قلب كسي كه فكرش و قلبش منجمد است مي شود آن حقيقت هم منجمد خواهد شد و در صورت ادامه چنين وضعي منجمد خواهد ماند.
اين است كه جامعه ما، بخصوص جامعة مذهبي ما، احتياج مبرمي به انديشيدن زياد دارد، عادت كردن به اينكه بپرسد ، چرا ؟اگر جامعه به اين مرحله رسيد كه كه بپرسد چرا؟ مرحلة بسيار بزرگي را به عنوان ضامن و عامل تعيين كننده نجات جامعه، طي نموده است.
به قول ولتر، وقتي ملتي به تفكر آغاز كرد هيچ قدرتي پيروزي او را نمي تواند سد كند. و تفقه با ذهن و قلب و همكاري مخلصانه اين دو مي تواند كليد پيروزي گردد. براي اينكه پيروزي يك ملتي سد شود و يك ملت اصولاً حتي در فرصتهاي مساعد نيز نتواند براي خودش كاري كند، اين است كه قدرت تفكر را ازآن مي گيرند. و معمولاً شنونده ها و كلاًُ جامعة ما عادت كرده است كه يك چيز تر و تميز و بسته بندي شده را بگيرد بنام(( جواب)) مسأله . و بعنوان يك لقمه ساخته و پخته شده به دهن آنان گذاشته شود .
اين است علامت بزرگ جامعه اي كه در آن انديشيدن وجود ندارد اينكه همه مصرف كنندة عاجز و تسليم شدة كالاهاي فكري هستند كه اقليتي محدود توليد مي كنند. بدين شكل خود مردم هيچگونه دخالتي در عقيده و ايمانشان ندارند كه اين نقصي است بزرگ براي هر ملتي ، و براي شخصي كه ادعاي ((اسلامي)) بودن دارد يك گناه نابخشودني است و تمام آنچه پذيرفته تقليد كوركورانه و جهالت به حساب مي آيد.
بخاطر اينكه، همانطور كه براي اداي، نماز، زكات، روزه ، جهاد، حج و ……. وظيفة شرعي داريم همانطورهم براي تحليل واستدلال وتوجيه قراني وعقلي عقايدمان مؤظفيم. دراين صورت عقيده موروثي وتقليدي به يك عقيده و ايمان اسلامي آگاهانة پويا و متحول تحقيقي و عالي تبديل مي شود، كه در سطح نيرومندترين قدرت فكري در جامعه ارائه مي گردد.
كنجكاوي و تحقيق در مسير فطري و حقيقي آن تحريف شده است. اگر انتقاد همراه با پيشنهاد صحيح و صميمانه، صورت نگيرد در واقع ما به يك جنون فكري دچار شده ايم و زماني كه انسانها نسبت به مسائلي كه با هم در ميان مي گذارند، به مخالفت يا موافقت مخلصانه مي پردازند اولين علامت جامعة زنده را در مي يابيم كه ذهنهايش انديشيدن و قدرت چرا گفتن را پيدا كرده اند.
دوباره به ياد آوريم كه احساس آزادي، احساس عدالت و احساسي كه در آن انسان نه استثمار مي شود و نه استثمار مي كند يك امر دروني است . و عدالت و آزادي بر روي هم تجلي آزادي دروني است . اگر انسان از دورن خود آزاد نباشد و احساس آزادي نكند ، اساساً آزادي به معناي واقعي آن را نمي شناسد. هر نوع آزادي خارجي بدون آزادي دروني بي معنا و يك امر دلخوش كن است.
پيش چشمت داشتي شيشه كبود زان كبودت جمله عالم مينمود. ( مولوي)
هزاران نظريه در انبار حافظه انباشته كردن بي آنكه در عمل آثار قرآني خود را به نمايش بگذارد، علم زدگي است و در هر صورت مطالعه و انديشيدن ، كيفيتي كه ما آن را انجام مي دهيم، نه تنها مفيد نيست ، بلكه ما را تبديل به انسانهاي دست دوم، متفرعن و فضل فروش مي نمايد.
در اينجا ديگر اشكال و عيب ما در ندانستن نيست. بلكه در دانستن و اشتباه دانستن است. با دو مثال بحث را به پيش مي بريم. اول : ((بعضي ها خيال مي كنند وقتي يك وسيله اي يا يك مسئله اي مطلوب، تبديل به ابزار سوء استفاده دشمن و جاهليت شد. براي مبارزه با آن بايد اين مسئله را اساساً طرح نكرد. در صورتي كه درست برعكس آن صادق است، وقتي در برابرش خاموش بنشينيم و آنرا مطرح نكنيم زمينه را كاملاً براي پيروزي و پيشروي او باز گذاشته ايم. حالا چه رسد به اينكه ما هم جاهلانه به مبارزه با آن برخيزيم. براي مبارزه با اين سوءاستفاده و نقش انحرافي كه به اين مسائل انساني داده اند، بايد مسائل را قرآني تر و توجيه تر به شكل درست و حقيقيش مطرح كرد. بدين شيوه است كه امكان دارد با سوء استفاده و با مشي انحرافي كه به اين مسائل داده اند مبارزه كرد
اين است كه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم براي اينكه با شعر جاهلي كه شعر فساد انگيز و ضد انديشه و آگاهي و ضد انساني بوده مبارزه كند، دستور نداد كه هيچ كس شعر نگويد. بلكه براي مبارزه با شعر فاسد بايد شعر مصلح گفت، نگفت حج رايج طبقاتي و ….. را انجام دهيد نگفت غسل پر از اوهام و خرافات و…… را انجام دهيد. و دستور هم نداد كه هيچ كس حق ندارد حج رودو يا غسل كند بلكه به مبارزه قرآني و ارائه روش قرآني مبارزه و متد مبارزه با اينگونه انحرافات پرداخت. ))
از اين طريق دشمن را با اسلامي كه براي كوبيدن ما انتخاب كرده با همان سلاح بايد كوبيد. اين علم و دانشي است كه مي تواند دانسته هاي ((سكولارهاي دين گريز)) و (( دانش آموزان كوته انديش مسلمان )) را هدايت كند. ما بايد قدرت دريافت افكار متفاوت را داشته باشيم و اين افكار را شستشو داده و در تصفيه خانه دین تصفيه نموده و در راه درست آن بكار بريم.
دوم :در بحث و جلسات انتقاد سازنده همراه با پيشنهاد سازه مخلصانه، اگر من از همان اول، كار خود را با اين ديدگاه شروع كنم كه ((من در اين موضوع بر حقم و تو باطل )) (درست برعكس امامان سلف كه مي گفتند : ((من مطلب خود را درست مي دانم اما احتمال خطا در آن هست و مطلب ديگران را غلط مي پندارم اما احتمال درست هم در آن هست)) و شما هم همين ديدگاه را داشته باشيد، معنايش اين است كه موضوع براي هر دوي ما از قبل روشن و مشخص است. در اين صورت ما ديگر چه بحثي با يكديگر داريم؟
از بحث هايي كه معمولاً ما با يكديگر داريم به وضوح مي شود ديد كه در رابطة ما كيفيت همكاري و ميل روشن ساختن مخلصانه به هيچ وجه وجود ندارد: بلكه بحث و گفتگو را بهانه و مستمسكي قرار مي دهيم براي مخالفت و شكست دادن يكديگر. و ما بجاي همكاري، به صورت رقيب در مقابل يكديگر قرار مي گيريم و يك حالت دفاعي منفي و مخرب به بحث و گفتگوي خود مي دهيم. رابطه من و شما يك كيفيت جبهه گيري ، دفاع، طفره رفتن و تلاش براي محكوم كردن هويت يكديگر است. و آنچه ابداً به حساب نمي آيد روشن ساختن مسئله است. اگر دربارة موضوعي كه مطرح است چيزي نمي دانيم، و يا يافته هاي خودمان اشتباه است، خود را از موضوع پرت مي كنيم و شروع مي كنيم به صحبت كردن دربارة چيزهايي كه مي دانيم، ولو اينكه اين چيزها ارتباطي هم با اصل موضوع نداشته باشند، و با كلمات بازي مي كنيم، حاشيه غيرلازم مي رويم ، طفره مي رويم، از اين شاخه به آن شاخه مي پريم، براي نشان دادن دانش وسيع خود مطالبي را كه از كتابها حفظ كرده ايم به يك صورت نامرتبط و نپخته مونتاژ مي كنيم و در بحث مي گنجانيم . خلاصه هزار مسئله ايجاد مي كنيم فقط براي اينكه نمي توانيم قبول كنيم كه چيزي را نمي دانيم و يا اينكه دانسته هايمان درست نيستند. و هواي نفس و قلب را برخود مسلط
مي گردانيم.
اين دو نمونه و نمونه هاي بسيار زياد ديگري از اين قبيل مي تواند با مراجعه به امام اعظم انسانها قرآن و تصفيه دانسته هاي خود در آن ، دانستن و اشتباه دانستن را به دانستن و درست دانستن مبدل ساخت. و آنرا در مسير صحيحش هدايت نمود .
با مراجعه به تاريخ در مي يابيم كه چند قرني است (و با مراجعه به خود در مي يابيم كه چند سالي است) از عادات مخرب ما هنگام مواجه شدن با مصيبتها و ظلمهايي كه خود زمينه ساز و بيگانة داخلي و خارجي مستكبر و مترف با استفاده از اين جادة هموار براي ما به وجود آورده اند، افسوس خوردن، احساس ندامت و تعجب كردن به جاي انديشه و درفكر چاره بودن برااي بدبختيها شده است. كه در ميان مسلمين از اولين پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم تااخرين رسول سابقه اينچنين نداشته است. مثلاً وقتي به مشكلي در جامعه، يا نه، در داخل خانواده خود برخورد مي كند و يكي از افراد منزل دچار خطائي شده است به جاي اينكه دنبال عامل و باني انحراف و درصدد رفع آن به شيوه اي اصولي و از بين بردن عوامل انحراف در داخل منزل خود باشد، در كنجي كز كرده غم و اندوه فراوان بر او مستولي شده و دائماً با خود مي گويد: عجبا! دريغا! من كه اينجوري نبودم، بيچاره شدم، آبرويم رفت و …….
مشكل هر اندازه بزرگ و گنگ باشد تعجب، حيرت واسف خوردن معني ندارد بلكه برطرف نمودن اين مشكل باسعي و تلاش و آرامش كامل است كه شهامت و رشادت
مي خواهد. اين سعي و تلاش و ((اقدام)) است كه ما را نجات مي دهد، و الا اين خيرگي و خنگ بودنها هيچ ثمره و فايده اي براي ما به بار نمي آورد. ساكت ماندن و تكيه برتعجب و افسوس و اينگونه حالات نه تنها برطرف كننده مصائب نيست بلكه باعث و باني معضلات مي گردد. به جاي اين بازي در آوردن هاي كودكانه، بايد در فكر تلاش و روبرو شدن با گرفتاريهايمان باشيم تا بيشتر از اين صعب و سنگين نشوند و چاره كردنشان مشكل نگردد. عقل، شعور و علوم (سمع و بصر و فؤاد…….) براي چه به آدم داده شده است؟ براي اين كه هنگامي كه مريض شدي دنبال طبيب بروي نه اينكه با افسوس خوردن باعث ازدياد و حتي از بين رفتن خودت شوي. اين آبروريزيست كه تو نتواني از چيزي كه تو رادر دفع آفتي كمك مي كند استفاده نبري، بيچارگي در اين است و بايد براي اين درد افسوس خورد و احساس ندامت نمود. و درد جامعه نيز همينگونه است. تا جايي كه از عهده اش بر مي آئيم بايد به جاي اين پا و آن پا كردن دنبال حقيقت و شناسايي معضلات و در فكر رفع آنها باشيم. براي آدمي مايه تأسف است كه در بند مشكلات باشد كه گشودني است و از كوشش براي خودش كوتاهي كند.
بعضي از گرفتاريها مانند بيماري هستند اگر زود در فكر رفع عاقلانه آنها نباشيم شايعتر و حتي مزمن و غير علاج مي شوند. چرا اين امور ساده را كه با يك تدبير عاقلانه مي توان رفع كرد با سستي و كوته فكري باعث صدمات جسمي و روحي گشته و گاهي آنها را به اندازه اي بزرگ كنيم كه ياراي مقابله نداشته و از حل آن عاجز باشيم. بطالت ،تماشا و تعجب بي مورد، ميدان دادن به شكست و بيماري است، بايد سپر را برداشت و مقابله كرد اين حالات بي مورد و بي اساس و خسران آور را حتي عقل ناقص ردمي كند چه رسد به ((دين كامل)) و كار اطفال كم سن و سال و كم تجربه كه ياراي رويارويي ندارند مي داند نه آدميان عاقل و بالغي كه ادعاي ، ترقي بودن، متمدن بودن پيشرو بودن و ….. را دارند . اكنون دشمنان جاهل ملت ما براي به زانو در آوردن و خنثي كردن نيروي خروشان دروني و كلاً فعاليتهاي سازنده و اصولي و پايه اي ما از تمام چيزها و امكاناتي كه دارند و خلاصه براي به بندگي كشيدن بيشتر مردم و بخصوص نسل جوان و مولد فعال ما با حوصله هرچه تمامتر و بدون كوچكترين سر و صدايي (علاوه بر اقدامات نظامي) در جبهه مخوف و ويرانگر فرهنگي خود مشغول برنامه ريزي و اجراي برنامه هاي شوم خود هستند.
اگر افرادي خام و سااده لوح خيال كنند كه در حال حاضر دشمنان ما در برابر مردمان مستضعف شده و به بند كشيده شده ما تغيير موضع داده اند. در منجلاب مهلكي پا مي گذارند كه با روپوشي از كف صابون به تصور برف و يخ، پوشيده شده است،
دفاع از انديشه هاي ((دين)) و كلاً بقاي مردم در هر برهه اي از تاريخ شكل خاص داشته و دارد و بايد در اين مقطع حساس از نهضت فكري و فرهنگي بنيادي سرچشمه گرفته از ((دين)) و اسلامي استفاده كرد كه از طريق ((شوراي اولي الامر)) بيان مي گردد. و اينكار را كسي نمي تواند به پيش برد مگر اينكه خود مردم و پيشروان روشنفكر آنان دست به كار شوند.
((و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لتبين لهم))
ايستادن و نظاره كردن و سكوت ما در واقع سازش و مرگ ديني ماست. و اين در حاليست كه ما مسلمانان به صراحت اعلام كرده و مي كنيم كه بين ما و اين جاهليت موجود سلطه گر جابر فاصله اي به پهناي تمامي اهداف، آرزو و ارزشهاي ديني مان وجود دارد.
پيشرو مؤمن آزاديخواه است كه نابودي آتي و احتراز ناپذير جنايتهاي جاهليت مهاجم موجود را اعلام مي دارد . با آنچه كه آمد دريافتيم كه انقلاب فكري و قلبي علامت شروع انقلاب يديست. به نحوي كه هر دو يكديگر را تكميل مي كنند.
علامت رهايي طبقه مستضعف استثمار زده ستمكش از يوغ طبقه مستكبر مترف استثمارگر ظالم .
هنگامي كه گروه مستضعفين مجدداً به اندازه و كافي نيرو بگيرد تا پوچي و بي مايگي ظالم و همچنين خست وپستی عدم قيام و اقدام عملي خود را در عين آگاهي دريابد، هجوم تازه اي را بر ضد اربابان فساد و جاهليت با تمامي منشعباتش شروع مي كند و بدينسان فعاليت عملي مبارزه شكل مي گيرد. ايدة درست كه به منظور روشن و صريحي يعني به منظور گردآوردن و متحد ساختن كليه نيروهاي مبارزه متعهد ابراز مي شوند بلافاصله اصولي را اعلام مي دارد كه نه در بند كشيده اي مي تواند آرام و ساكت بنشيند و نه ظالمي مي تواند دوام يابد. درك كامل شرايط واقعي رهايي ملتي توسط خودش يعني اضمحلال بندگيش وروشن است ثمرة حتمي رشد دروني هر فرد يا ملتي كنش يا واكنشهاي مناسب با آن را مي طلبد.
روشن شدن نسبت به ((دين پاك بدون پيرايه )) و تاريخ گذشته و حال و همچنين درك و فهم زير و بم هاي صحيح مبارزه بر ضد تباهي و بدبختي نمي تواند به آزاده نشان ندهد كه تا چه اندازه آن وسايل اكسير مانندي كه چنديست از آن پيروي مي كنند بي پروپاست و نمي تواند مغزهاي آنانرا براي جهش واقعي و در خور خود آماده تر نكند.
اينجاست كه ((نيرويي واحد)) در پناه يك ((برنامه واحد)) و به خاطر رسيدن به ((نزديكترين هدف واحد)) متحد مي گردد. و امت اسلامي كوچك يا بزرگي به تناسب دايرة فعاليتش تشكيل مي گردد. و با وجود تمام محدوديتها و توتاليتري حاكم، در ميان انبوه مردم، ميل به آگاهي و فهم واقعيت از وضع خود بعنوان طبقه ستمديده در برابر گروههاي ستمگر ، تقويت مي گردد و استثمار سياسي، اقتصادي ، فرهنگي و اجتماعي سنگدلانه اي كه بر عليه آنان رايج گرديد، خود عاملي قوي جهت بيداري مي گردد. اين معجزه نيست بلكه نتيجه ايست قهري.
هنگامي كه نيروهاي ستمديده شروع به ويران كردن تمام اين بازدارنده ها و سدها نمودند، آنوقت است كه سراسر جامعة مفتخور و ستمگر را دچار پريشاني و اختلال مي نمايند و هستي ستم پيشگي و ستم پذيري را دستخوش خطر مي سازند. دايرة دست اندازيهاي تجاور كارانه بيش از آن تنگ شده است كه بتواند بيدادگريهايي را كه آفريدة خود اوست در خود جاي دهد.
اما وي به چه حيله اي متوسل ميگردد و براي بقاي خود از چه راهي وارد عمل مي گردد؟ و براي اينكه ملت يا گروهي از انسانها را به زير سلطه برده و در معرض ظلم و ستم قرار داد، الزاماً بايد شرايطي را تامين نمود كه طبق آن طبقه ستمكش لااقل بتواند برده وار زندگي كند. در نتيجه بحرانهاي فكري و ايدئولوژيكي و تاريخي وسيعتر و مخربتري را در جامعه پرورش داده و آماده مي سازد و در برابر نيروها و همچنين وسايلي كه كند كننده يا برهم زننده نقشه ها و يا به هر نحوي عاملي بازدارنده در برابر اهداف آنان باشند به مقابله بر مي خيزند.
اما سلاح توهمي و خرافي كه با آن بر مردم حكم مي رانند، اكنون در قالب واقعي و عيني خود در برابر و بر ضد كاربران آن به پا خواسته است. و اين خرافه پرستان مستبد در صورت آگاهي مردم نه تنها سلاح و ايدئولوژي را پرورش داده كه هلاكش خواهد ساخت ، بلكه مردمي را بوجود آورد كه با ايماني راسخ و قوي در جهت نابودي وي اين سلاح را به سويش هدايت خواهند نمود. هنگامي كه خلق از اصل آن چيزي كه ستمگران به واسطه تبليغ آن بر آنان حكم مي رانند آگاهي يابند، به همان نسبت حاكمان در نظرشان سفله تر و منفورتر مي گردند و خشم و تنفر بيشتري متوجه اربابان مي گردد. چون وقتي كه من از اصل آگاهم و مي فهمم آن چيزي كه به نام همان مطلوب من برمن عرضه مي گردد جز خدعه و وسيله اي جز حكومت بر من و زير سلطه بردن من نيست، آنوقت به همان نسبتي كه آنان به دروغ از عقيدة من برعليه من استفاده مي كنند و نام مي برند تنفر و بيزاري من از آنان بيشتر مي گردد. در اينجاست كه مبارزه بر ضد استكبار و اتراف موازي با زندگي شخص آغاز مي گردد. بدينسان برخورد با تمامي مسائل اجتماعي به شيوة صحيحش صورت مي پذيرد و نسبت به تمامي معضلات موضعگيري شايسته و قابل قبولي ارائه مي گردد بعنوان مثال :
مسائلي چون بيكاري ، كم درآمدي ، عدم دسترسي به امكانات و فرصت هاي اجتماعي براي ترقي و تعالي. ناتواني مسئولين سياسي در حل و فصل مسايل اقتصادي و سياسي همگي مي توانند به نحوي، موجبات نارضايتي را در افراد و گروههاي اجتماعي فراهم سازند. نارضايتي افراد و گروهها از يك نظام سياسي چنانچه براي مدتها ادامه يابد، سبب ((بي تفاوتي)) و حتي ((بيگانگي سياسي)) مي شود.
منظور از بيگانگي سياسي، آن حالت ذهني است كه شخص تصور مي كند كه حركت نظام در جهت منافع او يا گروه مورد نظر او نيست. بي تفاوتي و بيگانگي سياسي از طرف ديگر، موجب ضعف پيوندهاي عاطفي و احساسي با نظام حكومتي مي شود كه اثرات سياسي چنين فرايندي براي نظام سياسي خالي از خطر نيست. در اين وضعيت است كه حاكم درصدد خفه كردن مخالفتها از طريق از بين بردن رهبران نهضتهاست.
تمامي شواهد و قرائن موجود نشان مي دهد كه جاهليت موجود نه تنها از ترور شخصيتهاي ارزندة اسلامي ما سودي عايدش نخواهد شد بلكه با شهادت هر يك از رهبران اسلامي، طيف عظيمي از جوانان و نوجوانان پرشور و غيرتمند مسلمان وارد صحنه شده و براي بدست گرفتن پرچم اسلام و آزادي از جان خود مايه مي گذارند و براي پر كردن جاي آنها وارد صحنه مي شوند.
اگر قرار بود كه با كشتار و ارعاب و جنايت، بتوان شعله هاي سركش اسلامي را فرو نشاند، امروزه بايستي هيچ اثري از اسلام در منطقه به چشم نمي خورد. ولي بالعكس آنچه محاسبات اشغالگران به آنها مي فهماند، هر كشتار، هر شكنجه و هر جنايتي كه عليه اسلام و بخصوص مؤمنين موحد مبارز صورت بگيرد، مردم مسلمان را براي ادامة راه و گرفتن انتقام از دشمن بيشتر از گذشته به تحريك وا مي دارد. رمز و راز اين قضيه را بايستي در فرهنگ شهادت جستجو كرد كه باعث ميشود ديوارهاي ترس فرو بريزد و نيروهاي منفرد و پراكنده در جبهة حق، بگرد هم آيند و تدريجاً صف واحدي را تشكيل دهند و همچون نبيان پايدار در برابر دشمنان انسانيت استوار بمانند . امروزه اگرچه رهبران پرنفوذ و ارزشمند نهضت اسلامي ما در ميان نباشند، خون آنها و پيام آنها راه مبارزة نفس گير عليه دشمنان دين و انسانيت را هموار مي كند و اين راه تا نابودي كامل مروجين تباهي و اشغالگران خائن ادامه خواهد داشت.
مستبد با خفقان و استبداد نمي تواند مانع مبارزات آزادي خواهانه گردد، هرچند ممكن است در ميان عوام (ناآگاه) ناقص الفكر (نه روشن ضميران) و يا روشنفكر نمايان خود فروخته، و ملاهاي دين فروش جاي پايي براي خود باز كرده باشد، اما باز نمي تواند جلو پيشرفت و ادامه مبارزات اصلاحگرايانه، كه انعكاس مبارزات فرهنگي و شريعتي هستند را بگيرد و اين گرايشها در شرايط استبداد مطلقه نيز ادامه مي يابند و ريشه مي دوانند و چه بسا حركتهاي اصيل هر چه بيشتر در زير فشار قرار گيرند:( همچون ميخي كه هر چه برسرآن كوبيده شود پا برجاتر و محكمتر مي شود) پردامنه تر و با ايمان بيشتر به راه خود ادامه مي دهند.
وقتي اين چنين نهضتهايي با چنين دامنه اي شروع به پا گرفتن مي كنند، مستبدين به ياران سنتي سياسي خود يعني طبقه علما بخصوص ملاهاي زر خريدشان متوسل مي شوند. در اين شرايط و با بروز رخنه اين گونه علما در داخل توده مردم وظيفه روشنفكر متعهد است كه سره را از ناسره تشخيص داده مردم عوام يا شبه روشنفكران و علماي گمراه را از باتلاقي كه به آن راهنمايي شده و مي شوند به سرزمين امن فكري و واقعي هدايت نموده و برساند . چون ممكن است بسياري از جويندگان كه ظاهر را مي بينند دين را در آخوند و ملا يا شيخ اجير شده ی اپریالیستهای مهاجم ومرتدین محلی ببينند و از آن رويگردان شوند. كه اجير شده هاي کنونی افغانستان،چچن،پاکستان،عراق،کردستان مرتدین،صومال و... نمونه بارزي اند.
اين استبداد و جبر فكري بر ديگر افكار نيز، محكمترين حربه ايست در دست مستكبرين. و زمينه ساز و راه صاف كن اين نحوه تحجر ،باز همان و عاظ السلاطين هستند و عامل از بين برنده و خنثي كننده نقشه هاي آنان نيز باز روشنفكران و علماي ديني هستند. اينانند كه با همان نيرويي كه دستگاه حاكم براي مسخ مردم به كار گرفته است به مبارزه با آن مي پردازند.
ساختن افكار يعني ايجاد ديوار نامرئي مستحكمي كه اولاًُ براي همه قابل رويت نيست ثانياً با نيروهاي مادي از بين نمي رود. مي توان گفت سدي است پولادين آئينه صفت كه علاوه بر استحكام و پايداري آن، در مقابل دشمنش از روي پاكي و خلوص، بدون سر و صدا عيوب را به همان ميزان موجود بدون رعايت پست و مقام، بي آنكه عيوب را در خود نگه دارد، ديدي وسيع در برابر بيننده خود باز مي كند و آئينه وار دشمن را معرفي مي كند. يعني در واقع افكار درست به مردم جامعه، همچون دادن آئينه ايست با همان شرايط . و اين يعني دولت مردمي در مقابل دولت جاهليت حاكم (و يا جاهليت مهاجم بي رحم كنوني با تمامي متحدين مرتدش )
وقتي كه چنين نيرويي حاصل گرديد همزيسيتي دو متخاصم دوام چنداني نمي يابد و نمي تواند يك امر دائمي گردد، بلكه بايد با پيروزي يكي و از هم پاشيدگي ديگري پايان يابد.
درست كردن آدم متدين متفكر متعهد يعني شناساندن آنچه كه خود در اصل داشته و تحولاتي كه براثر پيرايه هاي منحرف كننده اي كه وي وافكار وي را به اين جهت سوق داده است. يعني شناساندن درد واقعي و آگاه نمودن وي از درماني كه در زمان تأسيس جهانبيني وي جود داشته است. انقلاب روحي كه افكار آزادگي را در اذهان پرورش ميدهد، بندگيهاي دينويي و كلاً هر آنچه هرزاست را وجين مي كند. در اين صورت ما با توده اي از مردم مواجه نيستيم بلكه ((امتي)) آگاه رو در روي ماست.
به نظر مي رسد خطر وجود همين نيروها باعث انحراف اسلام اصيل از سير اوليه خود گرديد. چون با وجود چنين قدرتي دشمن توان مقابله و نفوذ به درون آنان را نداشت و مي ديد كه قدرت در هم شكستن اين سد عظيم را ندارد و دارد خودش هم مضمحل مي گردد، در نتيجه درصدد نفوذ به طريق غيرمستقيم تا فراهم شدن نفوذ مستقيم برآمد.
بدين ترتيب با وارد آوردن اصول و عقايدي مشابه و حتي وراي اصول اصلي و تحويل و بسته بندي آنان به شيوه هاي زيركانه درصدد براندازي ريشه اي مانعي بر آمدند كه مدتهاي مديدي مانع نفوذ آنان، و حتي مي رفت عامل انقراض آنان گردد.وبدين ترتيب گروه دومي رابه عنوان وعاظ السلاطين درمقابل علماي اصيل به وجودآوردندواين دونيروباپيروان خود به جان هم افتادند. (چيزي شبيه همين وعاظي كه منافقين ومرتدین متحد آمریکاودیگرکفار عالمی با همان پوشش خاص واعظين عليه موحدین ومجاهدین مخلص در اخيتار دارند)
در اينجاست كه مي توان ميزان غافل بودن مسلمين را دريافت غفلتي كه هنوز دچار آنند. تغيير در تفكر و انديشه باعث انحراف گشته و پرده برداري و گرد گيري روحي و فكري نيز عامل بيداري و بازيابي عزت و اقتداريست كه براثر سهل انگاري به مرور زمان به عنوان يك معضل در آمده است.
به اندازه اي رنگريزي و نقاشي اين معاندان بر روي ديواره هاي پوسيدة فكري تحميلي شده خودشان استادانه و از روي مهارت صورت گرفته كه در نگاه اول نمي توان خدشه آن را به خوبي تشخيص داد و حتي عده اي تا آخر عمر با آن مي زيند و اگر هم اصل به آنها ارائه شود در مقام مقابله و تعصب برمي خيزند و مقابله مي كنند. پاك نمودن رنگها و تصاوير تزوير و ويران نمودن ديوارهاي پوسيده و معرفي بناهاي مستحكم بر ويرانه هاي افكار انحرافي و فرسوده روشنفكر متدين متعهد را مي طلبد.
در توضيح بيشتر و ملموس نمودن بيشتر مطلب بايد دوباره آموزي نمائيم همچنانكه قبلاً ذكر شد نظامهاي سلطه گر به اين نتيجه رسيده اند كه ديگر نيروهاي نظامي سركوبگر نمي توانند براي هميشه منافع آنها را در سرزمين زيرسلطه حفظ كنند، و شيوه هاي نظامي به تنهايي تضمين كنندة موجوديت آنها براي هميشه نخواهد بود لذا براي دستيابي به روشي كه موجوديتشان را براي مدتي طولاني حفظ كرده و نيز احتياج به دستگاه عريض و طويل اطلاعاتي كمتري داشته و هم نيروي نظامي محدودتري را طلب كند شروع به تخريب دين و انهدام فرهنگهاي اصيل و ريشه دار و مردمان زير سلطه نمودند.
برنامه هايي كه اشغالگران جهت تداوم بقاي خود بر مردمان ناحيه تحميل مي كنند :
1- از بين بردن روحيه واقع انديشي و آگاهي بر وقايع زمان و انزواي علماي ديني از مسائل سياسي و اجتماعي روز.
2- كنترل و در اختيار گرفتن مساجد.
3- نفي اصالتهاي فرهنگي و ارزشهاي انساني.
4- نفوذ و كنترل نظام آموزشي.
5- اشاعه و گسترش فساد:
الف: مسأله اعتياد به مواد مخدر
ب: ترويج فحشا و بي بندوباري<شبکه ماهواره ای الحوار در مصاحبه بایکی از رهبران اسلامی کرد، وبه تائید وزارت بهداشت کردستان تحت سلطه مرتدین ،اعلام کرد که تنها در یکی از شهرهای کردستان عراق به اندازه سوریه ،اردن ولبنان فاحشه خارجی وجود دارند >
6- القاي افكار ملي گرائي صرف و كمك به رواج ايسمهاي مخفي شده پشت سر آن در برابر دين.
حكام ستمگر با مروري بر گذشته دريافته اند كه معتقدات و فرهنگ موجود در هر قوم و ملتي مانع و خطر بالقوه اي براي تحكيم و ادامة حاكميتشان مي باشد. لذا با پوچ انگاري فرهنگهاي بومي و اصيل ملتها ، و نفي آن و رواج بي فرهنگي يا جايگزيني فرهنگ خودي كه در بسياري موارد با فرهنگ ميزبان تضاد دارد، ارزشهاي متعالي و انساني موجود را تضعيف و فرهنگ خود را به عنوان فرهنگ پيشرفته و امروزي تبليغ و ارائة مي نمايند.
دشمن با علم به اين كه وجود مباني اعتقادي اسلامي اصيل تسلط و حاكميتش را بر مناطق اسلامي ناممكن مي سازد، با سست و نابود كردن اين اعتقادات، تبليغ ضد ارزشها را به جاي ارزشهاي واقعي در سرلوحة برنامه هاي خود قرار داده است.
حاكمان سرزمينهاي مسلمان نشين به حمايت امريكا كه مدعي احكام انسان دوستانه و دموكراسي ، آزادي و حقوق بشر است يكي از ثابت قدم ترين حكومتهايي هستند كه در راه تبليغ اسلام اصيل و اصول آگاهي دهندة آن مانع تراشي ،و اجازة هيچ گونه تبليغ بدون پيراهه را نمي دهند. و علمايي هم كه مي خواهند رسالت الهي خود را به صورت كامل انجام داده و وظيفه يك پيام رسان و امانتدار را آنچنان كه امانت دهنده خواسته انجام دهد يا تبعيد مي شوند يا زندان و يا در نهايت اعدام مي گردند و يا در زير شكنجه هاي مخوف جان خود را فدا مي كنند.
در اين گونه مناطق نه تنها با عوامل رواج دهنده فساد و بي بندوباري برخوردي جدي صورت نمي گيرد و هيچ محدوديتي، بر پايه آنچه كه ادعا مي شود ، وجود ندارد بلكه با اعمال و روشهاي خود حمايت هم مي شوند.
تاريخ معاصر سرشار از اينگونه گزارشهائي است كه هريك بازگو كننده مقابله حكام جاهليت در جهت مسخ انديشه صحيح اسلامي بخصوص فرهنگ انسان ساز اسلامي است. آنها تلاش همه جانبه را به صورتهاي گوناگون براي نابود ساختن دين بدون خرافه و جلوگيري از اتحاد مسلمين - چيزي كه در نهايت بايد بدان روي بياورند - همچنين ترويج راه و رسم غلطي كه خود از غرب گرفته و نيز لااباليگري و بي فكري و بي بندوباري ، زير نقاب اسلام ، پيشرفت و ترقي به كار مي بندد، آنها مي دانند كه همه قيامها و گردنكشي ها و انقلابهاي پايدار و ظهور و سقوطهايي كه بايد در جهان آگاه كنوني در كشورهاي مسلمان نشين صورت گيرد، زير سراسلام و اسلامگرايان نوبه پا خاسته است كه خواهان اجراي دين بدون پيرايه اي هستند كه در طول 14 قرن فرهنگ منطقه اي آنان را بدون هيچگونه محدوديت نامعقولي به دست آنان سپرده است . و بدبختانه اولين چيزي كه مي خواهند ما را از آن دور كنند عقيدة پاك است.
هرچه تعداد مراكز فساد فكري و ديني در يك جامعه و فرهنگي افزايش يابد سطح پيشرفت علمي و اجتماعي و تعالي روح و فكر كاهش مي يابد و فرهنگ منحط و ماديگري و نفس پرستي جايگزين آن مي شود توطئه گسترش فساد معنوي و در نتيجه فساد مادي در جوامع زير سلطه توطئه خزنده است كه در طول تاريخ به كرات تكرار شده است و سابقه فراواني دارد.
اين توطئه ترفندي است فراگير كه قدرت تخريب آن بحدي است كه حد و مرزي نمي شناسد. جانها را نمي گيرد بلكه عقل و روح را تسخير مي كند، انسانها را نمي كشد بلكه آنها را تسليم و بردة خود مي كند و به هر سو كه بخواهد مي كشد. نتيجه آن كه اين تداخل مخرب از برخورد مسلحانة دشمن مهلكتر و خطرناكترمي باشد.
در اين نوع نگرش انسان از رسالت متعالي و طبيعي خود خارج شده و به قهقراي حيواني سقوط مي كند فطرت خدا جويي انسان در كشتارگاه اصالت لذت، قرباني مي شود و حيات و جاودانگي انسان از ابديت به فرصت كوتاه دينوي كاهش مي يابد و بالاخره كامجويي و لذت بردن از لحظات ، انسانها را به ورطة
فسادوپستي وناكسي وفرومايگي سوق مي دهد.
براي مثال از پديده هاي شوم اين تهاجم به دو پديده ظاهري و رويه اي اشاره مي كنيم :
الف : اعتياد : مصرف مواد افيوني ، وابستگي رواني جسمي انسان به مواد غير متجانس و بسيار مضر نسبت به وجود و طبيعت اوست . تنها محور فكري شخص معتاد تهيه و تدارك مواد افيوني است كه تمام وجودش به آن وابسته شده است و نتيجه آن براي اين موجود نيمه زنده ، لااباليگري و رها شدن از همه چهارچوبه هاي معقول و معنوي زندگي و همچنين پوچ و حباب گونه ديدن تمامي مظاهر حيات مي باشد. كه مي توان معتادين انديشه هاي جاهلي را نيز در همين صفت قرار داد.
ب : دول متجاوز داخلي به حمايت خارجيان صليبي و يهودي در راستاي ترويج فحشا و فساد و از بين بردن ارزشهاي متعالي و اشاعه بي بندوباري در دو صورت متفاوت عمل كرده اند. قبلاً در قالب رشد و ترقي و آنرا مظهر آزادگي معرفي مي نمود و از اين طريق با تغيير ساختار زندگي افراد، بنياد خانواده را سست مي نمود و با جايگزين كردن فرهنگ منحط مدگرائي و مدپرستي بر فرهنگ قوي و بنيادي ما سعي در به ابتذال كشاندن ما را داشتند . اما حالا در حكومتهاي كنوني خائن همان برنامه پياده مي شود اما در قالب سکولاریسم ورواج اسلامي عرفانی و تصوفی هدایت وبرنامه ریزی شده. امروزه در بسياري از شهرهاي بزرگ سرزمینهای اسلامي ، حتي در برخي از شهرهاي كوچك اين شيوه به عنوان روشنفكري – تجدد و پيشرفت تزريق
مي شود. اين جاهليت مهاجم و حاكم تا بحال حاضر نشده است كه در مناطق مسلمان نشين كارخانه يا مكاني فني جهت اشتغال جوانان و جلوگيري از انحراف آنان ايجاد نمايد ولي انواع مدلهاي لباس و آرايش و غيره را در عرض چند ساعت انتشار مي دهد.
تا قبل از اين جريان آنچه اساس روابط انسانها را تعيين مي كرد دين و فرهنگ انساني بود. وحدت ديني و فكري عامل تعيين كننده روابط مردم و پيوند بين آنها را تشكيل مي داد.
در طول تاريخ به اثبات رسيده است. كه تنها اين گونه وحدت است كه در درازمدت عامل پايداري و عمق روابط بوده است و هر گونه وحدتي جز در چهارچوب مكتب و دين گذرا، موقت و تصنعي است نويسندگان قلم بدست و متفكريني كه تفكر ملي گرائي صرف را عنوان مي كردند و شايد حالا هم در فكر آنند و همچنين تمام گروههايی كه دم از مليت و ملي گرائي صرف مي زدند آب به آسياب دشمن مي ريخته اند .و در اينجاست كه بايد گفت واي به حال مردم و واي بر به اصطلاح روشنفكري كه هنوز بيدار نشده و به هوشياري كامل نرسيده است ،اما ادعاي رهبري و روشنفكري را در سر دارد.
نمي دانيم نمي دانند يا مي دانند و خودشان را به گيجي مي زنند كه ميهن دوستي (پاتري يونيسم) با ملت گرائي (ناسيوناليسم) با مليت پرستي (شوونيسيم) در تضادند و احساسات وطن دوستانه هيچ منافاتي با همبستگي هاي انساني ندارد. وطن دوستي يك احساس است نه يك قانون و خط مشي سياسي ، طرفداران اينگونه افكار هرچند كه منبع فكري و همچنين هدف نهايي از گسترش آن را در نيافته اند ،هنوز اين شهامت را نيز پيدا نكرده اند كه ، به قول خودشان ، اول به ((انتقاد از خود)) بپردازند و بعد وارد گود جامعة امروز بشوند. انترناسيوناليسم ماركيستي هم كه تبليغ مي شد، نتيجه اي جز محو شدن فرهنگهاي ملي و بي هويت شدن ملتها ندارد. انترناسيوناليسم به هر شكلي وقتي مفهوم دارد كه آن ملت قبلاً مستقل شده باشد و در اينجاست كه انترناسيوناليسم ملت هاي آزاد و مستقل معني مي يابد.
((ميهن دوستي)) يكي از ويژگيهاي شخصيت همه كساني است كه درخت هستي شان در خاك سرزمين فرهنگي ويژه اي ريشه دارد. و هر كس اين احساس را نداشته باشد خائن به ملت خود و نوكر بيگانه است.
در اين ميان علماي مبلغ دين نيز در منحرف نمودن افكار جوانان كه مي توان معيار شناسائي تعادل جامعة را در حركات و سكنات آنان تشخيص داد سهيم و مقصرند.
اصولاً استبداد هيچ ارزشي براي راه و روش، فرهنگ ، و دين ما قايل نيست و براي نابودي و از ميان برداشتن ما، علما را نسبت به حوادث روز كور بار مي آورد. و قوه تفكر و تحليل درست را از آنان مي گيرد.
در اين حالت است كه جوان ويا مردم عادي بين دين و علم تضاد مي بينند و اغلب به راههاي منحط كشيده مي شوند. و چنين مي انديشند كه علت اصلي عقب ماندگي ملتشان پيروي از امور ديني است كه متاسفانه از طرف عده اي روشنفكرنما بطور جدي، اين مسئله مطرح شده و مي شود. در صورتي كه علت اصلي عقب ماندگي ملت ما عمل نكردن به دستورات و تعاليم اسلام و نداشتن شناخت و تصور صحيح از اسلامي است كه پيامبر مان صلي الله عليه و اله وسلم آورده است، نه آنچه جاهليت عالماً يا حكومتهاي ديگر تابع آن ،از طريق ملاهاي زرخريديشان برما عرضه داشته اند.
كسي كه به دنبال راه نجات مردم ستمديده اش است بايد در كنار تحصيل و كسب علم از درك ديني و سياسي بالائي برخوردار باشد تا بتوانددرجهت گيريهاي خودحق راتشخيص وازانحرافات وجريانهاي سياسي مخرب وخطرناك جلوگيري نمايد.جريانهايي كه باكوچكترين مژده آزادي به اين ملت، بدون نتيجه قطعي، سيلابهاي خون به راه انداخت.
مبارزبايدبتواند آنچه را كه در اطراف او مي گذرد تحليل كند و چنان فضايي را به وجود آورد كه فرداي اين ملت مظلوم به بند كشيده را تأمين ،و اسلام را در مقابل دشمنان و بدخواهان و خرافه پرستان پيروز گرداند. و بداند اين فكر كه ((دين يك امر فردي و مربوط به عالم دروني و اخروي است و بايد دخالت دين در امور سياسي حذف شود، حقه اي بيش نيست. از دلايل و پافشاري مهم دشمنانان براي جدايي دين از سياست در سرزمينهاي مسلمان نشين ، ضربه اي است كه از جانب علما و دانشمندان ديني سياسي، به معناي واقعي اسلام خواهي، به منافع متجاوزين و حكومتهاي جبار در سراسر كشورهاي مسلمان دارد مي شود.
هرچند كه اين مبارزين آگاه متعهد آماج تندترين و شديدترين حملات ناجوانمردانه بدور از انسانيت جاهليت قرار مي گيرند، اما متاسفانه براثر اشتباه فهميدن و درست نفهميدن اسلام توسط بسياري از مؤمنين ناقص الفهم (علاوه بر وعاظالسلاطين) اينان به جان هم افتاده اند. و باز بدبختانه ما در مورد آگاهي از وضع بد برادرانمان كه برادروار به جان همديگر افتاده اند و در زير گلوله و آتش جان مي دهند، بيشتر مصرف كننده اطلاعاتي هستيم كه از طرف آتش افروزان و دشمنان ما و آنها مخابره مي شود.
باز هم در تاريخ و فرهنگ و ….. دشمنانمان به آن صورتي كه خودشان مايلند و در راستاي منافع و اهداف و سياستهاي مخربشان قرار گرفته، فكر توليد مي كنند و بعد از بسته بندي و آماده سازي در اختيار ما قرار مي دهند و اين است خط دهي و تغذيه فكري بيشتر مردم ساده انديش و حتي روشنفكرنماي ما .
در نظام فرهنگي ما بسياري از عناصر فرهنگي مطلوب با مشتري جهاني ، مورد مطالعه قرار نگرفته و تبديل به اطلاعات نشده است.حتي در بسياري موارد قسمت اعظم مردم ما از آن بي خبرند و آنرا به بوته فراموشي سپرده اند ما نمونه هاي فراواني را در دست داريم كه افراد بيگانه از مواد خام اطلاعاتي ما استفاده كرده و با پردازش و تبديل آنها به اطلاعات، مطالب ياد شده را به خود ما برگردانده اند. در اين ميان چرا ما نتوانسته ايم ؟!
در مطالبي كه از سوي اجانب براي اين مردم شريف نوشته شده به وضوح مي توانيم كيفيت نوشته ها و چگونگي اطلاع رساني آنها را كه در راستاي سياستهاي مخرشان قرار دارد ملاحظه نمائيم آنان به اين كار علاقه مندند و براي آنها نعمتي است كه در ميان ما كسي پيدا نشود كه براي خود از بدبختيها و رنجهايي كه مردم بدان گرفتارند بنويسد.
واقعيت اين است كه از ديدگاه اهل علم و فكر و كساني كه مسائل فرهنگي و ديني جامعه را در شكل عميق تري مي بينند، و هرگز نمي توانند به ظواهر قضايا خشنود باشند، كاري كه امروز كشورهاي خونخوار بر سر ملت ما از لحاظ دين، زبان و فرهنگ و ….. مي كنند مقدمه اي مناسب به عنوان هدفي والا براي ريشه كن نمودن ماست . در تاريخ جهان امرزوه بويژه در فرهنگ اسلام چنين حركتي در اين حد، يك جنايت و يك قتل عام گروهي و نژادي است.
سياست از بين بردن و هماهنگ كردن زبان و تبليغ و وارد كردن انواع مفاسد اجتماعي از جمله معرفي و شناساندن زنان بدكاره به جوانان و مريضان و وارد نمودن انواع مواد مخدر و مشروبات و فيلمها و عكسهاي مبتذل و خلاصه اشاعه و گسترش دادن انواع مفاسد و همچنين مبارزه با نيروهاي خالص ديني و در مقابل اين نيرو خريدن علماي دين فروش و منحرف ساختن انديشه ديني و اصلاحگري ديني مردم و….. يعني حفظ مقدمه اي عالي براي سست نمودن جوانان و نيروي خروشان عدالتخواه در شكل فردي و اجتماعي آن و در نهايت رسيدن به آن هدف اصلي، براي رسيدن به آن مطلوب و هدفشان نيازمند تمهيدات و مقدماتي هستند كه اين حركت را تامين ،و جامعه را به سمت آن، و عمل به آن هدايت كنند.
بيشتر و شايد اكثر علما و بزرگان ما در جهان اسلام اگرچه تاكنون مبارزات و كارهاي پراكنده اي انجام داده اند اما نتوانسته اند در يك صف واحد با نيرويي بيشتر از دشمن كه همان آگاهي و فهم مردمي است كه براي آنها قيام كرده اند متحد شوند.
دشمنان مي دانند مشغول چه كاري هستند .فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي خود را از سنين كودكي شروع مي كنند. يعني سالهاي شكل گيري ذهنيت و شخصيت جامعه و تاثير و ثمرة آن را سالهاي بعد در اين سنين مي يابند. لذا هرچه پرورش و آموزش اين نسل بر اساس فرهنگ بيگانه بهتر انجام گيرد، فضايي باز و مطمئن تري براي مقاصد و اهداف آنان به وجود مي آيد و تلاشهاي بعدي در جهت نابودي كامل آسانتر دنبال مي شود. در رويارويي با اين معضل علماي ما، ملاهاي ما بايد به خود بيايند و درك كنند كه عهده دار چه وظيفه بزرگ و حياتي هستند. واز گفتن حق نترسند، باعث و باني بدبختيهاو رويگرداني مردم از دين و فرهنگ و آداب و رسوم اصلي خود نشوند، كاري نكنند كه بيشتر از اين آزاديخوهان ما را گمراه كنند و راهي را طي كنند كه نمي بايستي مي رفتند. آنها بايد حق را گسترش دهند و به آن نيز افتخار كنند چرا كه بي توجهي به اين نكته سبب سلب اعتماد مردم مي شود ،يعني همان چيزي كه مقصد و هدف دشمنان ماست. همه چيز براي حركت بدون وابستگي به ظالمان وجود دارد.
تبليغ و آگاه نمودن مردم امانتي است الهي كه بايد به اهلش سپرده شود .افرادي كه لياقت هدايت را ندارند، ريا را كنار بگذارند و راست و صادقانه به مردم بگويند كه لياقتش را ندارند، و از عهدة آن بر نمي آيند. بگويند كه مي ترسند، بگويند كه دنيا و مال آنها را فريب داده ، بگويند كه حاضرند به خاطر مبلغ ناچيزي همة آنها را بفروشند و …… تا مردم خود دنبال كسي بروند كه راه را به آنان نشان دهد و لااقل اين بينش حافظ ارزشهاو عقايد و ناموس و وطن آنها باشد.
دين فروشي، وطن فروشي و خيانت بس نيست؟ بيائيد تاريخ اين مردم بيچاره را مروري بكنيد ببينيد اين ملتهاي شرافتمند و با غيرت چقدر چوب بي عرضگي و بي شهامتي علما را خورده است. چرا بايد اين همه خون به خاطر اين رهبران بي لياقت ريخته شود (در كشورهاي سكولار مسلمان نشين) معمولاً علماي مبلغ ديني از همان اوايل گدا بار مي آيند هميشه دنبال دست اين و آنند كه به آنها پولي بدهند تا حرامي را حلال و حلالي را حرام اعلام كنند و اين خصلت رذيل در بيشتر و قريب به اتفاق موارد آنها را تا آخر عمر رها نمي كند. و همين امر باعث مي شود كه آنها دينشان را و مردشان را به حاكمان وقت در قبال مبلغي بفروشند.
كسي نيست به اين خيانتكاران بگويد پيامبرت صلي الله عليه و اله و سلم تابع امر مفسدين و ظالمان شد يا ابوبكر و عمر و عثمان و علي عليهم السلام ….. تو كه خود را به اصطلاح پيرو اين بزرگان مي داني چرا اعمالت با آنها متفاوت است؟ تو كه قرآن مي خواني چرا به آن عمل نمي كني؟ تو كه حب دنيا در وجودت ريشه دوانيده و از زندان و آزار و شكنجه و در نهايت شهادت هراس داري چرا داستان بلال، ياسر و سميه عليهم السلام را براي مردم رجز مي كني؟
ملت ما ظرفيت و توان درك و عمل به احكام اسلام اصيل منهاي خرافات را دارد چنانچه ابن تيميه ،
ابن خلكان فاتح و...وشهداي اين آب وخاك ان رااثبات كرده اند. پس چرا آنهارا محروم و گمراه مي كني؟ برادرم، پدرم، عالم بزرگ ، شايد خودت هم نفهمي يا مي فهمي و خودت را به جهالت زده اي، ولي اين را بدان كه، داري مردم را به انحراف و فساد مي كشاني .داري تمدن بزرگ اين شيرمرداني كه مي توانند باعث عزت و اقتدار اسلام اصيل باشند را از بين مي بري. شيرمرداني كه از آنسوي آفريقا تا كناره هاي آسيا ي زرد متفرقند.
براي تعالي و جلوگيري از فساد مردم به علماي افشاگر و صريح نياز داريم. مشكلت ديني، فرهنگي و اجتماعي ما روز بروز در حال گسترشند. اسلامي كه مي خواهد كار هدايت گري و اصلاح جامعه را انجام دهد چرا نبايد به مردم ارائه شود؟ آيا مانند مردمان خرافي و سياستمداران آگاه برتحميق مردم منتظر يك منجي غيبي هستيد در حالي كه هادي در اختيارتان است؟ شمايي كه دم از خفقان و استبداد و ظلم مي زنيد و به همين بهانه هم جرئت گفتن اسم اصلي خود را به خوبي نداريد. چرا در جستجوي عامل سلطه ظالم نيستيد؟ فكر مي كنيد عامل اين همه به اصطلاح استبداد چه كسي است؟ خو